آرسامآرسام، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

آرسام عزیزم

تشکر آرسام

این هفته یعنی از شب یلدا به بعد پسر عزیزم هر چیزی که دوست داره براش می خریم ازمون تشکر می کنه و می گه مرصی مامان که سی دی ماشین خریدی - مرصی بابا ماشین مسایقه برا آرسام خریدی . واقعا لذت بخش ترین لحظات زندگی می تونه باشه . در روز هر باری که با اسباب بازی های مورد علاقه خودش بازی می کنه تشکر می کنه و کلی ذوق و علاقه از خودش نشون می ده. به بیشترین چیزی که علاقه داره ماشینه مخصوصا شخصیت های کارتون مک کوئین ( ماتر و مک کوئین )
12 دی 1390

گلودرد آرسام

آرسام گلم چند وقتی گلوش چرک شدید داشت و چندین بار متخصص کودکان بردیم و مدت زیادی آنتی بیوتیک های مختلف می خورد . خیلی ناراحتی بودیم همش سرفه می کرد.آخرین بار که بردیم خودم گلوشو دیدم که با این همه دارو هنوز پر از چرک بود. مادر شوهرم چند برار به ما گفته بود که شاید توی گلوش چیزی گیرکرده افرادی هستند که این کارو می کنند و از بین می برند . من و شوشو باور نمی کردیم و اعتقاد نداشتیم ولی گفتیم این راه را هم امتحان کنیم طفلی بچه دیگه میل به هیچ چیزی هم نداشت . خلاصه روز پنجشنبه 8 دی 90 ساعت 12 با شوشو و مادرش رفتیم سمت عبدل آباد که گفته بودند خانمی هست که این کارو انجام میده رفتیم باورم نمی شد با فشاردادن گلو و چند فوت در بینی 4 تکه کوچک غذا ا...
12 دی 1390

شب یلدا

امروز چهارشنبه 30 آذرماه سال 90 با بابای آرسام رفتیم دنبال پسر گلم مهد کودک ،کلی ذوق کرده بود آخه امروز توی مهدکودک جشن شب یلدا بود و کلی جشن و مهمانی و عکس و ... تو مهدکودک برگزار شده بود و موقع برگشت هم یک ساک قشنگ به همه بچه ها هدیه داه بودند. رفتیم ماه بانو و کلی خرید کردیم شب تولد مامان آرسامم هست. رفتیم خونه و خانواده شوشو زنگ زدند که می خوان  بیان بالا مهمونی کلی کار خونه کردیم انار دون کردیم میوه های را شستیم و آجیل آماده کردیم و حاضرشدیم که مهمونا بیان خونمون . آرسام همش می گفت تبلد مامانه مبایکه مبایکه و همش بوس می کرد و می رقصید. شب خوبی بود و فرداش هم تعطیل بود و کلی خوش گذشت. ساعت 11 مهمونا رفتند و آرسام هم خوابید.
12 دی 1390
1